« از آينه بپرس »؛ داستان انقلاب ایران به زبان فرانسه

شهلا شفیق درباره‌ انگیزه‌ نوشتن به زبان فرانسوی می‌گوید: «زندگی‌ام در فرانسه برانگيزاننده‌ عواطف و انديشه‌هایی بوده است که مرا به نوشتن به اين زبان رانده. زندگی در اين زبان و با اين زبان، برای من با نوشتن گره خورده است.»

« از آينه بپرس »، نخستین رمان شهلا شفیق، نویسنده‌ی مقیم پاریس است که چندی پیش به زبان فرانسه به بازار آمد. این رمان داستان زندگی گیتا، زن جوانی را بازگو می‌کند که پس از « انقلاب » ۱۹۷۹ ایران، به فرانسه مهاجرت کرده و برای فراموش کردن خاطرات تلخ خود، دفتر گذشته‌ها را بسته است. آشنایی و برقراری رابطه‌ای عاشقانه با سينا که نويسنده است، ولی او را به سال‌های گذشته باز می‌گرداند. رویدادهای رمان که در زمان گذشته و حال رخ می‌دهند، رویارویی دو نسل، آمال و آرزوها و موفقیت‌های آن‌ها را رقم می‌زنند. عنوان کتاب، با الهام از شعر فروغ فرخزاد (از آينه بپرس نام نجات دهنده‌ات را) انتخاب شده. روی جلد رمان، بخشی از کار نازنين پوينده، نقاش ايرانی مقیم پاریس است.

دویچه وله: چه رابطه‌ای با زبان فرانسوی دارید؟ یادگیری این زبان انتخاب شما بود؟ آیا زبان فرانسه در زندگی روزانه و شغلی شما نقشی بازی می‌کند؟

شهلا شفیق: آمدن من به فرانسه نه انتخاب خودم، بلکه حاصل تبعيدی ناگزير بود. سال‌های دوری از ايران را هر چه کوتاه‌تر می‌خواستم و به همين دليل در ابتدا از آموختن جدی زبان سر باز می‌زدم و برای آن هزار بهانه می‌تراشيدم . اما وقتی دريافتم بازگشتم غير ممکن است، زندگی‌ام در فرانسه جدی شد و با نوشتن به اين زبان گره خورد. زبان فرانسه را با نوشتن آموختم. هنوز نمی‌توانم ادعا کنم کاملا به آن مسلطم. اما آموخته‌هايم از اين زبان به لطف نوشتن بوده است. کار شغلی‌ام هم که به آموزش در زمينه‌ی مناسبات بين فرهنگی مربوط است با خواندن و نوشتن به زبان فرانسه گره خورده است.

انگیزه‌ی شما برای نوشتن به زبان فرانسه خود چه بوده؟

زندگی‌ام در فرانسه برانگيزاننده‌ی عواطف و انديشه‌هائی بوده که مرا به نوشتن به اين زبان رانده. زندگی در اين زبان و با اين زبان، برای من با نوشتن گره خورده است.

به نظر شما نگارش به زبان مادری و غیرمادری چه ویژگی‌ها و تفاوت‌هایی دارد؟

من نوشتن به زبان فرانسه را با جستار شروع کردم و خيلی زود. در واقع اولين کتابی که چاپ کردم در سال ۱۹۹۱جستاری به زبان فرانسه بود. می‌توانم بگويم نوشتن آن برای من قدم مهمی در آموختن زبان فرانسه بود. وقتی در سال ۱۹۸۲ به فرانسه پا گذاشتم، هيچ چيز از اين زبان نمی‌دانستم. راستش تمايل چندانی هم به آموختن آن نداشتم. فکر و ذکرم مثل خيلی از تبعيدی‌ها، ايران بود و هدفم بازگشتن هر چه زودتر به ايران. دوسال طول کشيد تا از اين حال و هوا بيرون بيايم. تنها پس از آن بود که به آموختن زبان فرانسه پرداختم. و اين آموختن تنها با نوشتن جدی شد.

آیا شما تا به‌حال متن‌های خود را ترجمه کرده‌اید؟ به نظر می‌رسد که در ترجمه، مترجم اغلب به متن وفادار است و در نگارش به زبانِ دیگری، نویسنده بیشتر به چگونگی پرداخت ایده‌ی خود اهمیت می‌دهد. در نتیجه گاهی متن بازنویسی‌شده با نسخه‌ی ترجمه‌شده‌ی آن تفاوت دارد و تغییراتی در آن صورت گرفته که اگر داستان از سوی یک مترجم ترجمه می‌شد، قاعدتا اجتناب‌پذیر می‌نمود. به عبارت دیگر نویسنده از امتیاز مولف بودن خود استفاده یا سوء استفاده کرده و متن را « آزادانه » به زبان دیگر برگردانده است. شما برای از میان برداشتن این فاصله چه شگردی دارید؟

ترجمه‌ی داستان‌های کوتاه من از فارسی به فرانسه توسط زينب زازا و ترجمه‌ی جستارهایم از فرانسه به فارسی، از سوی رضا ناصحی صورت گرفته است. من فقط در پايان کار، ترجمه را برای تائيد متن خوانده‌ام. در نتيجه وسوسه‌ی دوباره‌نويسی امکان رخ دادن نداشته است. اما از مدت زمانی پيش، شعر گونه‌هائی می‌نويسم که تحت عنوان « لحظه‌های شاعرانه » در سايتم چاپ می‌کنم. اين شهر گونه‌ها را گاه ابتدا به زبان فرانسه می‌نويسم و گاه به فارسی. و در هر دو حال، خودم ترجمه‌شان می‌کنم. و عموما پس از آن، نوشته‌ها را چاپ می‌کنم. اين تجربه برايم شيرين و شگفت‌آور و آموزنده بوده است. تقريبا به هيچ مشکلی بابت غيرقابل ترجمه بودن برنخورده‌ام. به‌علاوه وقت ترجمه از فرانسه به فارسی يا برعکس، نوشته‌ام تغييراتی می‌کند و به گمانم بهتر می‌شود. اين‌گونه، دريافته‌ام که سفر از زبانی به زبان ديگر می‌تواند‌بر توانائی بيان در هريک از اين زبان ها بيافزايد. البته خود بهتر می‌دانيد که اين حرف به معنای اين نيست که همه نوشته‌ها بی‌دردسر و مشکل قابل ترجمه هستند و ساخت و بافت کار در اين باره، تعيين کننده است. اگر بخواهم مثالی در باره‌ی ادبيات معاصر بزنم شعر فروغ به نظرم در ترجمه فضا و لحن خود را کمتر از دست می‌دهد تا شعر اخوان ثالت.

در ترجمه اغلب جواب دادن به پرسش « این چه معنی می‌دهد »، اهمیت دارد و در نوشتن به زبان غیرمادری سوال « این چگونه بیان می‌شود ». به این ترتیب در مورد اول، زبان نقش تعیین‌کننده را بازی می‌کند و در مورد دوم روش تبیین به کمک زبان. شما در این چارچوب، با زبان به عنوان مجموعه‌ای از نشانه‌ها و قراردادها و ساختارها چگونه برخورد می‌کنید؟

برای من در نوشتن، هر دو اين پرسش‌ها اساسی هستند. معنائی که با نوشتن خواهان رساندنش هستيم با فرمی که به کار می‌گيريم ربط تنگاتنگ دارد. و سبک نويسنده، چنان که پروست می‌گويد چيزی جز بيان جهان او نيست. در کارهای خوب ادبی معنای نوشته و سبک و سياقی که برای رساندن آن به کار گرفته شده، قابل تفکيک نيستند. مثل رود و بستر آن.

تفاوت‌ها و ویژگی‌‌های فرهنگی تا چه ‌اندازه به وسیله‌ی انتقال از راه زبانِ غیرمادری، قابل درک و لمس می‌شوند؟

در مسير پر پيچ و خم نوشتن که برای من همواره راهی برای دريافت معنای زندگی بوده، دريافته‌ام که تفاوت‌های فرهنگی هرگز فهميدن ديگری و ديگران را غيرممکن نمی‌کند. وقتی داستان می‌نويسيد رفتن در قالب ديگری، در واقع تصوير کردن يکی از آن بی شمار زندگی‌هایی است که خود شما هم می‌توانسته‌ايد از سر گذرانده باشيد.
هيچ چيز بشری برای هيچ يک از ما نمی‌تواند بيگانه باشد. يکی از معجزه‌های ادبيات و هنر، همين گستردن امکان فهم بيش‌تر و عميق‌تر جهان و ديگران و پس دريافت عميق‌تر خويش است که خود دنيائی است بس شگفت. برای هر خواننده شايد پيش آمده باشد که با خواندن داستانی که در سرزمينی بيگانه و در تاريخی ناشناس می‌گذرد، احساسات قهرمانان آن را به خود بسی نزديک بيابد.

آیا نوشتن به زبان دیگری بر افکار و جهان‌بینی شما هم تاثیر ‌گذاشته؟ تا چه حد و از چه جنبه‌ای؟

دريافت مرا از وجهی که در پرسش پيشين شما به آن اشاره کردم، عمق داده است. به اين نتيجه رسيده‌ام که تجربه‌های بشری بس مشترکند و انديشه‌ها و حس‌هائی که آن‌ها را می‌آفرينند قابل بيان و انتقال هستند. به شرط آنکه چشم بر ديدن خويش و ديگری و جهان نبنديم.

اصولا تاثیر رویدادهای بیرون ـ یا درون‌محور بر روند نگارش شما به زبانِ دیگری چگونه‌ بوده؟

انگيزه‌ی نوشتن برای من از روياروئی‌ام با خود و جهان و ديگران می‌آيد. هيچ‌وقت نشده بی‌انگيزشی حياتی که نوشتن را به ضرورتی مطلق بدل می‌کند، دست به قلم ببرم. درون من از تکانه‌های بيرونی به تکان در می‌آيد و عواطف و انديشه‌هائی را در من بر می‌انگيزد که ضرورت و ميل نوشتن را ايجاد می‌کند. در همان حال، در جریان نوشتن آن عواطف و انديشه‌ها خود را بيش و بيش‌تر بر من می‌گشايند و نيز مرا با خود به تجربه‌ی حس‌ها و فکرهائی تازه می‌برند. در واقع، نوشتن برايم يک جور گفتگوی درونی است، نه فقط با خود، بل با ديگرانی آشنا و ناشناس. پس از آن، در وحله‌ای ديگر، گفت و گو با خواننده‌های نوشته‌هايم به اين تجربه وسعت و عمقی ديگر می‌بخشد. خوانده‌شدن، خود تجربه‌ی ژرف گفت‌و گوئی ديگر است که بارها و بارها وادارم می‌کند نوشته‌ام را دوباره بخوانم، انگار متنی باشد که خود ننوشته باشم.

آیا نوشتن به زبان دیگری بر افکار و جهان‌بینی شما هم تاثیر ‌گذاشته؟ تا چه حد و از چه جنبه‌ای؟

دريافت مرا از وجهی که در پرسش پيشين شما به آن اشاره کردم، عمق داده است. به اين نتيجه رسيده‌ام که تجربه‌های بشری بس مشترکند و انديشه‌ها و حس‌هائی که آن‌ها را می‌آفرينند قابل بيان و انتقال هستند. به شرط آنکه چشم بر ديدن خويش و ديگری و جهان نبنديم.
ا

صولا تاثیر رویدادهای بیرون ـ یا درون‌محور بر روند نگارش شما به زبانِ دیگری چگونه‌ بوده؟

انگيزه‌ی نوشتن برای من از روياروئی‌ام با خود و جهان و ديگران می‌آيد. هيچ‌وقت نشده بی‌انگيزشی حياتی که نوشتن را به ضرورتی مطلق بدل می‌کند، دست به قلم ببرم. درون من از تکانه‌های بيرونی به تکان در می‌آيد و عواطف و انديشه‌هائی را در من بر می‌انگيزد که ضرورت و ميل نوشتن را ايجاد می‌کند. در همان حال، در جریان نوشتن آن عواطف و انديشه‌ها خود را بيش و بيش‌تر بر من می‌گشايند و نيز مرا با خود به تجربه‌ی حس‌ها و فکرهائی تازه می‌برند. در واقع، نوشتن برايم يک جور گفتگوی درونی است، نه فقط با خود، بل با ديگرانی آشنا و ناشناس. پس از آن، در وحله‌ای ديگر، گفت و گو با خواننده‌های نوشته‌هايم به اين تجربه وسعت و عمقی ديگر می‌بخشد. خوانده‌شدن، خود تجربه‌ی ژرف گفت‌و گوئی ديگر است که بارها و بارها وادارم می‌کند نوشته‌ام را دوباره بخوانم، انگار متنی باشد که خود ننوشته باشم.

نویسند‌‌گی به زبانِ غیر آیا محدودکننده‌ی آزادی مولف در انتخاب سبک و تصویر و ارائه‌ی محتوای اثر نیست؟

بزرگترين موانع نويسنده‌ها (و همين‌طور باقی اهل هنر و انديشه) که از کشورهای غير غربی می‌آيند، دام‌هائی است که تقاضاهای بازار غربی در راهشان پهن می‌کند. اين تقاضا که مطالب و لحنی را برگزينی که با تصويری که آنان از جوامع ديگر دارند، جور دربيايد و کنجکاوی‌های اگزوتيک آن‌ها را پاسخ گو باشد. کسانی که از جوامع به اصطلاح اسلامی می‌آيند با اين موضوع دردسرهای بيشتری دارند. آزادی در نوشتن نياز به جستن از اين دام‌ها دارد. و البته چنين انتخابی حتما از شانس نويسنده و هنرمند در بدست آوردن موفقيت در بازار می‌کاهد. حال می‌ماند انتخاب و عهده‌دار شدن انتخاب آزادی و نتايج آن.

در غرب کلاس‌ها و دوره‌های دانشگاهی متعددی برای آموختن نویسندگی دایر می‌شود. باید ابتدا نویسنده بود و بعد با آموختن فن و صناعت زبانی اثری به زبان بیگانه نوشت یا برعکس؟

آنچه به روشنی در پاسخ به پرسش شما می‌توانم بگويم اين نکته است که فن و صناعت به تنهایی، چه در زبان مادری و چه در زبانی ديگر، برای نويسندگی کافی نيست.

شهلا شفيق نويسنده و پژوهشگر، دکترای علوم انسانی دارد. او از سال ۱۹۸۲ در پاریس زندگی می‌کند و علاوه بر نويسندگی، به کار ترويجی در زمينه‌ی مناسبات بين فرهنگی هم اشتغال دارد. تاکنون از او به زبان فرانسه چهار جستار در باره‌ی اسلام سياسی، يک مجموعه‌ی داستان کوتاه به نام « جاده ها و مه » و يک رمان چاپ شده است. تازه‌ترین کار شهلا شفيق با عنوان « از آينه بپرس » در سپتامبر سال گذشته به بازار آمده است.

Deutsche Welle