جمعه ۱۹ ژانویه، شهلا شفیق، جامعهشناس، نویسنده و فمینیست ایرانی، جایزه «اتحاد خردورزان» فرانسه را از آن خود کرد. این جایزه پیشتر به شخصیتهایی مثل «موریس گودولیه» انسانشناس فرانسوی، لوسینسو، فیلسوف مارکسیست و میشل پرو، نامدارترین زن مورخ فرانسوی تعلق گرفته بود. در حاشیه مراسم اهدای این جایزه با شهلا شفیق درباره نامه صد زن فرانسوی گفتوگو کردیم تا نظر او را در اینخصوص جویا شویم.
شفیق در انقلاب ۱۳۵۷ شرکت داشت و به دلیل مخالفت با جمهوری اسلامی وطنش را ترک کرد و در فرانسه اقامت گزید. نخستین داستانهای کوتاه او در سال ۱۹۸۹ در فرانسه و آمریکا منتشر شد و سپس درباره ایدئولوژیسازی از اسلام و نتایج سیاسی-اجتماعی اسلامیسم و همینطور حقوق زنان قلم زد. او در سال ۲۰۱۶ برای عضویت در شورای «برابری میان زن و مرد» انتخاب شد و در سال ۲۰۱۷ به پاس خدمات خود در فرانسه نشان «لژیون دو نور» را دریافت کرد. حالا او منتخب «اتحاد خردورزان» شده است.
نامه صد زن فرانسوی در هفتههای گذشته و پس از به راه افتادن کمپین Me Too سر و صدای بسیاری خصوصا در این فرانسه به پا کرد و به محافل فمینیستی دیگر کشورها هم راه یافت. از جمله ایران که فمینیستهای بسیاری به مخالفت آن برخاستند و گروهی دیگر از این نامه که «حق اغواگری» را برای مردان دانسته بود، دفاع کردند. شهلا شفیق اما این نامه را مملو از اشتباهاتی میداند که برخاسته از «تفکری خام» است و صرفا برای «مخالفت با یک جریان عمومی» نوشته شده است.
شفیق ضمن اشاره به ادبیات کلاسیک ایران از «آزادی اغواگری» دفاع کرد به شرطی که «دو طرفه» باشد و آن را سلبنشدنی دانست. همانطور که در «چادر» در این ادبیات میتوانست تحریککننده باشد اما به باور او آزارجنسی زمانی اتفاق میفتد که این اغواگری دو طرفه نیست: «این نامه پر از تناقض است. پدیده آزارجنسی همیشه اتفاق میفتاده است. در تاریخ هالیوود هم باید تفاوت میان مریلین مونرو تا مریل استریپ را بررسی کرد. زنان قدرت پیدا کردند تا حرفهایشان را بزنند. پس اتفاقی فرخنده رخ داده است. البته ممکن است در حواشی آن مسایل پوشالی هم رخ دهد یعنی این حرکت مورد سواستفاده قرار بگیرد تا آبروی فردی را ببرند یا دروغ بگویند. اما اصل قضیه روندی است که اتفاق افتاده است. اما این قدرت همگانی نیست و در زنان دیگر طبقات و قشرها هنوز ایجاد نشده است.»
یکی دیگر از اشکالات این نامه از نظر شهلا شفیق تاکید روی تقلیل آزارجنسی با «دست گذاشتن روی زانو» یا «بوسهای دزدکی» است. اگرچه آبنوش شلمانی، از نویسندگان این نامه در گفتوگو با «ایران وایر» آزارجنسی را محدود به اندام جنسی کرده بود : «زانو چه فرقی با پستان دارد؟ به هر حال مساله بدن مطرح است. من به عنوان یک انسان مایل نیستم که شی باشم. مساله این است که یک طرف نخواسته یا تقاضای همچین کاری نداشته است. خشونت از همینجا آغاز میشود. وقتی طرف مقابل را به شی تبدیل میکنید و احساسات او را در نظر نمیگیرید. چه برای زن و چه برای مرد. البته برای زنان بیشتر اتفاق میفتد چون زنان طوری تربیت نشدهاند که بتوانند بیمقدمه به بدن فردی دیگر دست بزنند. این مسایل تربیتی است.»
او حتی معتقد است که این نامه تصویری «تحقیرآمیز» از مردان ارایه میدهد. گویی آنها نمیتوانند خودشان را کنترل کنند و اغواگری صرفا به شکل تماس با بدن اتفاق میفتد: «در جایی دیگر از نامه فقر جنسی عاملی برای آزارجنسی معرفی شده است که بیشتر در طبقات پایین اتفاق میفتد. میگویند در مترو مردی به زنی نزدیک میشود و حرکات ناشایستی انجام میدهد. در حالیکه سالهاست همه میدانند فقر جنسی باعث تجاوز نیست. خیلی از کسانی که روابط جنسی آزادی دارند و از طبقات مرفه هستند باز هم به سمت تجاوز میروند. این توهین به زنان و مردان محروم است.»
از سوی دیگر به عقیده این جامعهشناس آزارجنسی و تجاوز بیش از هرچیز حول محور «سلطه» و «رابطه قدرت» میچرخد. یعنی همانزمان که یکنفر میخواهد بدن دیگری را با استفاده از جایگاهی قدرتمند از آن خود کند. این مساله را میتوان به وضوح در مناسبات کاری مشاهده کرد.
برای همین شهلا شفیق معتقد است که این اشتباهات در نامه بیانگر فکرهایی «خام» و «ابتدایی» است. در حالیکه «نمیتوان با دفاع از خشونت، از آزادی دفاع کرد.»
در بحثهای پیش آمده حول نامه این صد زن، مساله دیگری هم به محافل فمینیستهای ایرانی رسیده است. یعنی مقاله یک روزنامهنگار و فمینیستی مصریـآمریکایی. به تازگی «مونا الطحاوی» در مقالهای در واشنگتنپست زاویه دیگری را مطرح کرده است. به باور او مدافعان این نامه از «حق مردان سفیدپوست مرفه» دفاع کردهاند. چراکه مردهای مهاجر وقتی وارد کشورهای اروپایی میشوند برای آنها کلاسهای آموزشی برگزار میشود که چطور با زنها برخورد کنند و «با آنها لاس نزنند.» او این نگاه را «استانداردی دوگانه» معرفی کرده است.
اما شهلا شفیق این نظریه را رد میکند. او به یکی دیگر از نویسندگان نامه به نام «کاترین میله» اشاره میکند که به خاطر کتابش با عنوان «زندگی جنسی کاترین ام» شهرت دارد: «این نویسنده از روابط جنسی متعددش روایت کرده و نوشته است که وقتی با مردهایی از نژادهای گوناگون و طبقات مختلف مثل کارگران رابطه داشته، برایش بیشتر جذاب بوده است.»
برای همین به باور شفیق نقطه حرکت این نامه، نه دفاع از «مردان سفیدپوست» بلکه مخالفت با جریانی عمومی است: «آنها فکر میکنند در این حرکت عمومی، اخلاقگرایی کلاسیک و افراطی وجود دارد که آزادی آدمها را محدود میکند. به نظر من نمیتوان اینگونه از آزادی دفاع کرد. مهمترین شکل دفاع از آزادی وقتی اتفاق میفتد که ما حق نداشته باشیم دیگری را به شی تبدیل کنیم که در این نامه رعایت نشده است.»
شهلا شفیق جایزهاش را از اعضای انجمن اتحاد خردورزان دریافت کرد. انجمنی که در سال ۱۹۳۰ به ابتکار دانشمندانی چون «پل لانژون» و «هلن ژولیو» – نوه ماری کوری – و «فردریک ژولیو»، برنده جایزه نوبل شیمی در سال ۱۹۳۵ بنا نهاده شد. شفیق پس از دریافت جایزهاش از اعضای این انجمن، رو به مخاطبان گفت: «تبعید برای من، ورای دهشت ناشی از کنده شدن و جدایی از سرزمینم، تکانهای رهاییبخش بود. افقهای تازهای از اندیشه انتقادی در برابر من گشود که در آن، خردورزی به پرسشگری مدام و همواره نو شوندهای میانجامد و راه به شکستن دگمها، رویایی با بدیهیات، به فرا رفتن از پذیرفتهشدهها میبرد. مگر جز این است که پرسشگری شرط لازم هرگونه خلاقیت است؟»